یادت هست؟
شب را در دو نیمه خیساندیم
نیمه بیداریش را
از کلاف های سردر گمی رد
شدیم که ردی از زندگی در خود نداشت
از نردبانی بارها بالا رفتیم
شاید
افق این سیاره غریب را پیدا کنیم
شاید لبخندی در حال طلوع باشد
اما هر بار چکه چکه
در نیمه خود چکیدیم
یادت هست در نیمه دیگر
بخواب رفتیم
و توری را کشف کردیم
که چهار دیوانه
در جهات چهار گانه جغرافیا
به اب انداخته بودند
و تو از بیرون تور آرزوی مرا داشتی
که نفسم در حبس گرفته شده بود
و تو
جزیرهای را می ماندی
که از پنج قاره بخت برگشته خارج بود
و من آرامش ترا فریاد میکشیدم؟
امیر حسینی خواه